ماجرای ختنه شومبول طلای مامان
سلام پسر ناز ماامانی خوبی عشق و زندگیم؟ راستش اول میخواستم روز تولد امام حسن ختنه ت کنم ک همه نزاشتن گفتن کوچیکه گناه داره حالام ک تولد امام رضا بود برات نوبت گرفتم ک ببرمت با مامانی و خاله الهام و باباجی ابراهیم رفتیم بعد چون منشی ب من گفت راس ساعت 7 اونجا باشیم ما 7و ده دیقه رسیدیم گفت دیر اومدین نمیشه هیچی دیگه دست بابات بهونه اومد ک سریع بغلت کنه و بزنه بیرون ینی بابا و باباجی انگار دنیا رو بهشون دادن ک طرف گفت دیر اومدین نمیشه باباجی گفت بذارین من برم تهران و بیام میخوام برا پسرم دامادی بگیرم تو حسابشم 500تومن بریزم الکی ک نیس پسرم ختنه بشه بدون جشن و سرور باشه مام گفتیم باشه اینم بخاطر شما خلاصه تا 3 نشه بازی نشه&n...
نویسنده :
نفیس
15:43